
گویی دوباره زنده میشود خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس. رزمندگانی
که دلیر مردانه جنگیدند تا دشمن یک وجب از خاک سرزمین آنان را غصب نکند.
شهید بروجردی را به یاد میآورم؛ او که در لحظات وداع با همسرش به او گفت
که اگر ذرهای و یا کمتر از ذرهای از خاک میهنم به کف پوتین یک سرباز دشمن
چسبیده باشد، آن را با خون میشویم.
فضای شهرستان مهدیشهر بار دیگر معطر گشته است به عطر خون دو شهید دیگر.
دو شهید دفاع مقدس، دو شهید گمنامی که معلوم نیست پدر و مادرشان در کجای
این سرزمین خاکی به دربهای خانهشان چشم دوختهاند تا شاید خبری از فرزند
شهیدشان بشود. اصلاً شاید هم به فرزند شهیدشان پیوستهاند و در برزخ برای
رسیدن فرزندشان به خانه دعاگویند.
آری؛ بار دیگر مهدیشهر میزبان دو لاله گمنامی است که معلوم نیست پدر و
مادرشان در کجای ایران اسلامی در آغوش خاک با چشمانتظاری برگشت پسر
شهیدشان چشم از دنیای فانی بستهاند.
حرف از شهید گمنام که میشود؛ خاطراتی عجیبوغریب در ذهن خسته من قوت
میگیرد؛ خاطرات و واقعیتهایی که شاید برای نسل مدرنیته امروز داستانی بیش
نباشد.
به یاد میآورم مادر شهیدی را که هر وقت از خانه به بیرون میرفت کلید
خانه را به سوپرمارکت محل میسپرد و میگفت که اصغر آقا این کلید نزدت
امانت تا مبادا که پسرم به خانهبرمیگردد پشت در منتظر بماند. 36 سال است
کلید هرروز نزد اصغر آقای محل به امانت میماند.
صحبت از شهید گمنام که میشود یادم میآید مادر جاویدالاثری را که تا
سالهای قبل، قبل از آنکه او نیز به فرزند شهیدش بپیوندد، هرروز یک بشقاب
غذایی را اضافه بر سر سفره قرار میداد تا مبادا فرزند شهیدش که به خانهبر
میگردد، بدون غذا شرمنده روی پسر بشود.
یاد این جمله از مقام معظم رهبری حضرت امام خامنهای میافتم که
فرمودند:"چقدر سخت است که خانوادهای مفقودالاثر داشته باشد. خیلی سخت است.
آن خانوادهای که نمیدانند جوانشان زنده است یا نه. هرلحظه برای آنان مثل
شب عملیات است؛ دائم در حال نگرانیاند. آیا زنده است؟ آیا شهید شده؟ آیا
زنده خواهد ماند؟ آیا او را خواهند دید؟"
حضور پیکرهای پاک و مطهر شهدای دفاع مقدس در لابهلای برگ تاریخ یادآور آن
است تا فراموش نکنیم امروز نفس کشیدنمان را مدیون قطع شدن نفس چه کسانی
هستیم؟!
شهدای گمنام دفاع مقدس خود را درگذر تاریخ به ما نشان میدهند تا ما به
فکر بیاییم و مسیر انتخابی خودمان را چک کنیم تا مبادا به بیراهه برویم!
کوچهپسکوچههای شهر هرازگاهی بوی غفلت و جدایی از یاد شهیدان و انحراف
از مسیر الی اللهی میگیرد، با ورود شهید به شهر و دیارمان باید متوجه
غفلتها شده و در از بین بردنشان تلاش کنیم!
امروز صدای آهنگ لسآنجلسی آنقدر بلند است که فریادهای ((حاج مهدی باکری)) به گوش نمیرسد!
امروز همه ((حاج ابراهیم همت)) را با اتوبان همت میشناسند!
امروز ستارگان هالیوود آنقدر زیادند که دیگرکسی ستارگان درخشان و افتخارآفرین ایران را نمیبیند!
امروز همه به دنبال کسب نام و شهرت هستند و گمنامی فقط برای شهدا به ارث رسیده است!
امروز جانبازان موجی را از اجتماع دورنگه میدارند تا مبادا آسیبی به افکار عمومی برسد!
امروز کسی نمیداند، مهدی باکری در وصیتنامهاش ازخداخواسته بود تا جسدش برنگردد و تکهای از این زمین خاکی را اشغال نکند!
امروز کسی نمیداند، شب عملیات خیبر حاج مهدی باکری، برادرش حمید باکری را جا گذاشت و رفت!
امروز کسی نمیداند مهدی زینالدین، رتبه چهارم کنکور سراسری را داشت!
امروز کسی نمیداند تکههای پیکر شهیدی را درون گونی برای خانوادهاش فرستاده بودند!
و امروز کسی نمیداند چقدر به شهیدان مدیونیم...
صدای شهید در گوشهکنار امورات زندگیمان خاموش شده است و همه میدانند که
تنها شهید انسان خوبی بوده است. ایثار را به تمسخر و وحدت را به نشانه
گرفتهاند.
امروز چمران را به اسم دکتر و بهشتی را به اسم بیمارستان میشناسند. نکند شهیدان را در گوشهکنار زندگیمان دکور طاقچه کردهایم!
همه ما به خون شهیدان مدیونیم و باید پاسخگو یکایک آنان در مقابل این انقلاب باشیم.
مسجد امام علی (ع) مهدیشهر بار دیگر میزبان دو لاله گمنام زمینی و
خوشنام ونشان آسمانی شده است تا یادآور خون و زحمات شهدای هشت سال دفاع
مقدس باشد.
بار دیگر گرد این دو پیکری که حضرت زهرا (س) آن بانوی پهلو شکسته و مدافع
حریم ولایت و امامت، مادری این شهدا را عهدهدار است میآییم.
و در نزدیکی ایام شهادت بیبی دوعالم، فاطمه زهرا (س) عهدی پایدار و
استوار در جوار پیکر نورانی این دو شهید گمنام ببندیم که تا عمرمان باقی
است پشتیبان ولایتفقیه و مطیع محض فرمان فرماندهی کل قوا باشیم و نگذاریم
خونی که از شهیدان در پای این نهال پر خیروبرکت انقلاب اسلامی ریخته شده
است به هدر برود و شهیدان را حاضر و ناظر بر اعمال زندگیمان بدانیم.
نکند که عکس شهدا را ببینیم و عکس آن عمل کنیم!
گزارش از ناصر مؤمنیان